صبح پیری اثر قطع امید است اینجا


تار و پودکفنت موی سفید است اینجا

ساز هستی قفس نغمهٔ خودداری نیست


رم برق نفسی چند نشید است اینجا

جلوه بیرنگی و نظاره تماشایی رنگ


چمن آراست قدیمی که جدید است اینجا

نقشی از پردهٔ درد ا ست گشاد دو جهان


هر شکستی که بود، فتح نوید است اینجا

غنچهٔ وا شده مشکل که دلی نگشاید


بستگی چون رود ازقفل ، کلید است اینجا

مرگ تسکین ندهد منتظر وصل تو را


پای تا سر زکفن چشم سفید است اینجا

تخم گل ریشه طراز رگ سنبل نشود


هم درآنجاست سعیدآنکه سعیداست اینجا

مگذر از رنگ که آیینهٔ اقبال صفاست


دود برچهرهٔ آتش شب عید است اینجا

جهد تعطیل صفت نقص کمال ذاتست


یا بگویا بشنوگفت و شنید است اینجا

در جنون حسرت عیش دگراز بیخبری ست


موی ژولیده همان سایهٔ بید است اینجا

زین چمن هر رگ گل دامن خون آلودی است


حیرتم کشت ندانم که شهید است اینجا

بوی یأس از چمن جلوهٔ امکان پیداست


دگر ای بیدل غافل چه امید است اینجا